بچه های کامپیوتر دانشگاه آزاد شهرقدس
ما آمده ایم تا از دل خستگی هامان بگوییم و از دل شکستگی هامان
درباره وبلاگ


میثم اویسی دانشجوی نرم افزار(دانشگاه شهرقدس) امیدوارم مطالبی که در این وبلاگ قرار داده میشه باعث بالا رفتن اطلاعاتتون بشه
نويسندگان
25 آذر 1389برچسب:, :: 17:37 :: نويسنده : میثم اویسی

40 سال انتظار برای گرفتن یک عکس

(لحظه برخورد صاعقه )



ادامه مطلب ...

ترکیب عکس و نقاشی

(خیلی جالبه)



ادامه مطلب ...

 

خودشیفتگی و روشهای مقابله با آن

403665131.jpg

 

 



ادامه مطلب ...
21 آذر 1389برچسب:, :: 23:29 :: نويسنده : میثم اویسی

آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآه

خدایا کفر نمیگویم

(کلیک روی ادامه مطلب)



ادامه مطلب ...
20 آذر 1389برچسب:هفت, :: 14:19 :: نويسنده : میثم اویسی

هفت کلید دار اینترنت

(ادامه مطلب)



ادامه مطلب ...

یک عکس دیدنی از دکتر مصدق

[تصویر: 2ad38c6f29a2b4e4a15b923632890772.jpg]

حکایت هر روز صبح من …

[تصویر: 21b9b61313b1e2feabf146b2410e08d5.jpg]

تا وقتی به خدا پشت کرده باشی او را نخواهی دید

روزی توی یه دانشگاه دانشجویی به استادش گفت:استاد اگر شما خدا را به من نشان بدهید عبادتش می کنم تا وقتی خدا را نبینم اورا عبادت نمی کنم.
استاد به انتهای کلاس رفت وبه آن دانشجو گفت : آیا مرا می بینی؟ دانشجو پاسخ داد: نه استاد وقتی پشت من به شما باشد مسلما شما را نمی بینم. استاد کنار او رفت نگاهی به او کرد وگفت:
تا وقتی به خدا پشت کرده باشی او را نخواهی دید…

20 آذر 1389برچسب:, :: 11:9 :: نويسنده :

پخش شربت مجانی در اصفهان !!

شهرداری اصفهان اعلام کرد به مناسبت عید غدیر ،شربت مجانی داده میشود ،

ولی لیوان یکبار مصرفش را هر کسی باخودش بیاورد :
(کلیک روی ادامه مطلب)



ادامه مطلب ...

معنای سیزده جمله کلیدی پزشکان !!

(کلیک روی ادامه مطلب)




ادامه مطلب ...

روزی دانشمندی آزمایش جالبی انجام داد…

روزی دانشمندی آزمایش جالبی انجام داد… او آکواریومی شیشه ای ساخت و با دیواری شیشه ای دو قسمت کرد . در یک قسمت ماهی بزرگی انداخت و در قسمت دیگر ماهی کوچکی که غذای مورد علاقه ی ماهی بزرگ بود .
ماهی کوچک تنها غذای ماهی بزرگ بود و دانشمند به آن غذای دیگری نمی داد… او برای خوردن ماهی کوچک بارها و بارها به طرفش حمله کرد ، اما هر بار به دیواری نامرئی می خورد . همان دیوار شیشه ای که او را از غذای مورد علاقش جدا می‌کرد .
بالا خره بعد از مدتی از حمله به ماهی کوچک منصرف شد . او باور کرده بود که رفتن به آن طرف اکواریوم و خوردن ماهی کوچک کاری غیر ممکن است .
دانشمند شیشه وسط را برداشت و راه ماهی بزرگ را باز کرد ؛ اما ماهی بزرگ هرگز به ماهی کوچک حمله نکرد . او هرگز قدم به سمت دیگر اکواریوم نگذاشت و از گرسنگی مرد . می‌دانید چرا ؟
آن دیوار شیشه ای دیگر وجود نداشت ، اما ماهی بزرگ در ذهنش یک دیوار شیشه ای ساخته بود . یک دیوار که شکستنش از شکستن هر دیوار واقعی سخت تر بود ؛ آن دیوار باور خودش بود . باورش به محدودیت . باورش به وجود دیوار . باورش به ناتوانی...

 

شخصیت شناسی

(کلیک روی ادامه مطلب)



ادامه مطلب ...